سوتی های دانشگاه قم

محیطی پراز نشاط برای بچه های علوم کامپیوتر

سوتی های دانشگاه قم

محیطی پراز نشاط برای بچه های علوم کامپیوتر

حکایت ملت ایران

روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد آخوند ده رفت و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می کنیم، که با هر نم باران آب به داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کوچک است که شب وقتی چسبیده به هم در آن می خوابیم، پای یکی دو نفرمان از درگاه بیرون می ماند. دیگر ادامه این وضع برایم قابل تحمل نیست… پیش تو، که مقرب درگاه خدا هستی، آمده ام تا نزد او شفاعت کنی که گشایشی در وضع من و خانواده ام حاصل شود.

آخوند پرسید:

از مال دنیا چه داری؟

 

روستایی گفت:

 

همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است.

آخوند گفت:

من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن این است که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی.

روستایی که چاره ای نداشت، ناگزیر شرط را پذیرفت و قول داد….

 

آخوند گفت:

امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو را هم به داخل اتاق ببری. روستایی برآشفت که: آملا، من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟!

آخوند گفت: فراموش نکن که قول داده ای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی.

صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد.

آخوند یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت:

امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری.

چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست!

آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد!

ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد آخوند می رفت، این بار به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد.

روز بعد وقتی روستایی نزد آخوند رفت، آخوند از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند آملا، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم. آه که چه راحت شدیم!!!!!

نظرات 10 + ارسال نظر
dotamim یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ق.ظ

سعدی قرن 21 دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:23 ب.ظ http://adabiatpersian.blogfa.com/

اولا این چه بطی به سوتی های دانشگاه قم داشت
شاید جوابت در تعدد .... در قم باشد
دوما بابا یه چکیده ای ، خلاصه ای چیزی از این مطلب میزاشتی
آخه از این مطلب طولانی تر نبود؟
شاید جوابت این باشد که در وب های دیگر هم اینگونه کپی کرده اند
سوما فکر کن ببین کی گفتی ازم بدت میاد
شاید جوابت این باشد که هر چه به مخم فشار آوردم یادم نیامد
چهارم به ما هم سر بزن
شاید جواب تو این باشد : حتما سر میزنم



( شکلک هایی در رابطه با نازنین بعد از خواندن این نظر را با هم مشاهده می کنیم :




و باز هم

بای بای

وا!!!!
خودت میگی خودت جواب میدی؟!
از جایی کپی نکردم یه دوست فرستاده بودم برام جالب بود گذاشتم
اصلا اینجوری نمیشم!

msn دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ

سلام
این همون طرز فکری است که جوامع رو در عقب ماندگی نگه میداره
دیکته میکنه که شرایط تو همینه و بدتر از این هم ممکنه رخ بدهد
پس شکر کن که وضعیتت از این بدتر نیست
و هیچ انگیزه ای برا بهبود شرایط و حرکت بسمت تعالی در تو بوجود نمیاره
پس شاید دور از ذهن باشه که این مطالب در بین قشر دانشجو خریداری داشته باشه

نازنین سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ب.ظ

الان چی شد؟
میشه واضح تر بگی؟
چی این مطلب بد بود که در بین دانشجو نباید خریدار داشته باشه؟
تو کلا مدلته باید یه چیزی مخالف جمع بگی!
آره؟

سعدی قرن 21 چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ http://adabiatpersian.blogfa.com/

من کی با جمع مخالفت کردم
من با جمع چیکار دارم
من میگم قبل از اینکه مطلبو بذلری تو وبلاگت اول تو گوگل یه سرچ بکن ببین چندتا ازش گذاشتن تو وب ها
همین
یادت اومد کی گفتی ازم بدت میاد؟
یخده بیشتر فکر کن

msn چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ

سلام نازنین
سعی کنید نظرات به دوئل دونفره تبدیل نشه
کم کم از این ارتباطهای دونفرتون دارم خسته میشم
و اصلا دوست ندارم سوتی ها رو ترک کنم
پس به احترام دوستان دیگر برا ارتباطهای دو نفره از سرویسهای دیگه استفاده کنید
ممنون

سعدی قرن 21 پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ق.ظ http://adabiatpersian.blogfa.com/

من همین جا از دوستان جهت بحث مطرح کردن بحث های شخصی عذرخواهی می کنم
ببخشید
نازنین با تو هم بود
معذرت خواهی کن

tekrary پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ق.ظ

جالب بود...

نازنین یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ق.ظ

ارتباط دو نفره دیگه چیه؟
به من چه که من هرچی میگن سعدی به خودش میگیره !!!!
اینکه مخالف جمع حرف می زنی رو که با تو بودم(یعنی با msn)
وا!!!!
چه چیزا که آدم نمیبینه اینجا!

سعدی قرن 21 یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ب.ظ http://adabiatpersian.blogfa.com/

سعدی کیه؟

سعدی قرن 21

تکرار کن " سعدی قرن 21 "

دفعه آخرت باشه نازنین پای اون خدابیامرز " شیخ اجل " رو وسط میکشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد